۱۳۸۹ فروردین ۲۵, چهارشنبه

ورود به سیدنی

پرواز ما از ابوظبی به سیدنی ساعت 22:25 به وقت محلی روز 7 آپریل انجام شد. قرار بود ما 2 تا صندلی در ردیفی داشته باشیم که جلوی پایمان خالی باشد و از قبل هم صندلی ها رو رزرو کرده بودیم.اما موقع نشستن دیدیم که به جای اون ردیف یه ردیف عقب تر هستیم اما... 2 تا صندلی کنارمون خالی بود یعنی ما به جای 2 تا 4 تا صندلی داشتیم. حالی به حولی!

پرواز خیلی خوب و آروم بود و من هیچ دلهره و نگرانی نداشتم تا صبح هرچه که به فرود تزدیکتر می شدیم هیجان من بیشتر می شد... تا اینکه بالاخره به آسمان سیدنی رسیدیم دم غروب بود و یه نم بارون هم اومده بود. من دست همسرجان رو گرفته بودم دلم می خواست اون لحظه رو روی تمام وسایل الکترونیکی که داشتم ثبت کنم ... اولین لحظه ورود به سیدنی.

اگه فکر کنید که ما معطل شدیم تا پاسپورت رو چک کنند یا بار دیر اومد یا هر چی سخت در اشتباه هستید، ما فقط در فریشاپ یه کمی گشتیم در حد 10 دقیقه و چند تا شیشه نازنین برای آرامش بیشتر برداشتیم دم صندوق که رسیدیم من چشم به پریزهای تبدیل افتاد که اتفاقا دنبالش بودیم یه دونه برداشتم و به این ترتیب ما از اولین شب ورود می تونستیم از برق استفاده کنیم.

چمدان ها رو هم اصلا باز نکردن با اینکه ما بهشون گفتیم که زعفران، نبات و کفش چرم داریم. همسرجان پرید رفت 2 تا سیم کارت خرید و انداختیم توی گوشی هامون. گوشه فرودگاه هم چند تا کامپیوتر بود، من هم زودی روی فیس بوک به دوستان خبر دادم که ما رسیدیم و با ایمیل شماره هامون رو به اطلاع و سمع و بصرشون رسوندم. در همین حین همسرجان تماس گرفت و سیم کارت هامون رو هم فعال کرد. باید بهتون بگم که وقتی اینجا سیم کارت می خرید یه شماره روش هست که شماره موبایل نیست باید اون رو به مرکز پشتیبانی اون شرکت تلفنی اعلام کنید تا اونها شما رو ثبت کنند و شماره موبایلتون رو بدن. که خیلی سریع انجام شد.

از مک دونالد یه جیزی برای خوردن خریدیم و رفتیم تا تاکسی برگیریم برای هتل. فرودگاه سیدنی اون موقع که ما رسیدیم نسبتا خلوت بود نمی دونم همیشه اینجوره یا اون ساعت خلوت بود. هوای بیرون، هوای بعد از بارش بارون بود لطیف، خنک و کمی نمدار. اه ه ه ه هوای شمال.... صد بار بهتر.

از راننده تاکسی پرسیدیم تا هتل چقدر می شه، گفت حدودا 60 دلار. وقتی هم که رسیدیم تاکسی متر 63 دلار رو نشون می داد.

از تاکسی که پیاده شدم هم سردم بود هم عرق کرده بودم و نمناک بودم، خلاصه حس خوبی نبود اما یه چیزی ته دلم قنج می رفت. همسرجان رفته بود در ورودی متل رو پیدا کنه. چون ما بعد از ساعت 8 شب رسیده بودیم، رسپشن هتل هم رفته بود اما از قبل به من گفته بود که برامون یه نامه روی در اصلی می چسبونه که راهنمایی کنه چیکار کنیم. نامه رو برداشتیم و همسرجان طبق راهنمایی های توی نامه داشت در ورودی واحد ها پیدا می کرد. همون جوری دم در هتل سرم رو بردم بالا آسمون رو ببینم، آخه می گن هرجا بری آسمون همین رنگه. ولی نبود.... آسمون سیدنی پر ستاره بود!

خیلی راحت وارد ساختمان واحد ها شدیم دم در هم چند تا از مهمان های متل بودن که به ما کمک کردن تا چمدان ها رو ببریم بالا. یه پسر اوزی 10—11 ساله با یه مرد حدودا 40 ساله عراقی. وقتی ما تشکر می کردیم فروتنانه پاسخ می داد که کار خاصی نکرده.

هنوز باورم نمی شد که دارم روی زمینی قدم بر می دارم که بهش می گن استرالیا. توی شهری دارم نفس می کشم که اسمش سیدنی هست.

امکانات متل بهتر از اونی بود که فکرش رو می کردیم و توی سایتش بود. یه سوئیت با یه اتاق خواب، نشیمن و آشپزخانه و توالت و حمام با کلی کمد و کشو. وسایل آشپزخانه هم در حد اولیه و کار راه بنداز بود. شب خوب و آرومی رو گذروندیم. با اون خستگی مثل سنگ تا صبح خوابیدیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر