۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه

بهار در سیدنی

بهار داره می آد، توی راهه خیلی نزدیکه. اونقدر که حسش می کنم. فردا بهار می آد اول سپتامبر. گر چه اینجا تفکیک فصل های سال از همدیگه خیلی آسون نیست. اما دوست دارم که اومدن بهار برام یه چیز خاص باشه. شاید به خاطر اینکه همیشه بهار ما با نوروز بوده با تغییر، با تکاپو، با عیدی، با سبزه، با هفت سین، با بوی خوش سنبل که توی خونه می پیچید.

امسال 2009 و 2010 شمسی اش که می شه 88 و 89 عجیب ترین سال زندگی ام بود. دو تا پاییز و زمستان و دو تا بهار. از بهار ایران که فقط 18 روزش رو دیدم. بیشتر یک سال پاییز و زمستان به یادم هست. دیروز وقتی رفته بودم پیاده روی بوی شکوفه های درختها رو حس می کردم. زیر هر درخت که شکوفه داشت می ایستادم یه چرخ می زدم می خواستم همه بوی خوشش رو با خودم ببرم. انگار این تنها چیزی هست که از زندگی توی ایران اینجا برام قابل لمسه و در دسترس. این هم از نوستالژی فصلی.

هوا یه دو هفته ای می شه که خیلی بهاری شده، من هم توی گلدون هایی که توی بالکن بود چند جور سبزی و گل کاشتم. دیروز دیدم که دو تاشون سبز شده و دارن از زیر خاک می یان بیرون. دیدن یه نقطه سبز توی یه گلدون خاک لذت زیادی داره. اونها رو به نیت سبز کردن کاشتم سبز کردن خیلی چیزا، زندگی، رویاها، خواسته ها، آرزوها.... نه فقط مال خودم برای همه کسایی که توانایی داشتن رویا رو دارن. همون موقع که داشتم واسه خودم باغبونی می کردم اولین تماس رو واسه کار با هام گرفتن... باورش سخته مگه نه؟ اما این اولین تماس بود. برام مهم نیست که اون کاره نشد. مهم اینه که بالاخره یکی به من زنگ زد یعنی رزومه من اونقدر براش جذاب بوده که بهم زنگ بزنه.

۲ نظر:

  1. چه خبر خوبی؛هم اومدن بهار و هم سبز کردن... برات آرزو میکنم همیشه عمرت موفق باشی و نگاهت همیشه مثبت و پر از انرژی. راستش امروز طی روز خیلی خسته شده بودم، با خوندن این پستت سرحال شدم :)

    همیشه باشی دوستم

    پاسخحذف
  2. نشونه های سبز، همیشه خواستنی هستند، مخصوصا اگر
    بخوان سر از خاک در بیارن.
    wish u the best spring

    پاسخحذف