۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

پاییز سیدنی

اینجا دیگه داره هوا سرد می شه. اما چه سردی! چه زمستونی! توی خونه ها سرد تر از بیرون هست. این پاییز بیشتر منو یاد بهار توی شمال می اندازه. هوای یه کم سرد همراه با بارون و نم بعد از بارون! همه جا هم سبزه! اصلا بعضی از گلها و درختها گل می دن!!!!!

دیشب هم بارید اول صبح هم یه کم بارید اما الان هوا غیر قابل وصفه! بارون بند اومده اما لطافتش هست. البته اینجا همیشه هواش لطیفه. اصلا همه چیز لطیفه. آدماش، ماشیناش، حتی وقتی می خوان از یک بلایی که سرشون اومده هم حرف بزنن با خنده و شوخی ازش یاد می کنن. سیستم اینجا ملایمت و لطافته. هر کسی وظیفه خودش می دونه که رعایت دیگری رو بکنه وقتی هم که نوبت به من می رسه اونقدر رعایت من رو کردن که من پر از توجه و لطف شدم، پس به راحتی من هم به دیگری توجه می کنم و رعایت حالش رو می کنم بدون اینکه برام سخت باشه. خیلی ساده!

داشتم از بارون می گفتم...بارون اینجا شبیه بارون های ریز شماله. ریز ریز می باره و متوالی. بعضی وقتها باید از پشت شیشه پنجره دقت کنی تا بتونی دونه های بارون رو ببینی. می ری بیرون فکر می کنی بارون اونقدر هم زیاد نیست اما ظرف مدت 1 الی 2 دقیقه سراسر بدنت رو دونه های ریز بارون می پوشونه به خصوص اگه یه لباس پشمی تنت باشه بهتر خودشو نشون می ده.

لباس های پاییز و زمستون اینجا هم مخصوص به اینجا هست و لباسهایی که توی ایران می پوشیدیم خیلی اینجا کارا نیست. چون هوا اونقدر سرد نمی شه اما شدت بارش بیشتره. واسه همین بارونی های بدون آستر، شبیه به بادگیر مناسب تر هست که زیرش یه پلیور یا ژاکت می پوشن. کلا اینها دست کم 3 تا می پوشن از نازک به کلفت. در هرجایی متناسب با دماش لباسشون رو کم یا زیاد می کنن.
لباسهای ما یا خیلی کلفته یا خیلی نازک. یا زیر مانتویی با روی مانتویی هست! اما اینها زیر و روشون یکیه!!!!



۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۴, جمعه

یه تجربه تازه!

هفته پیش برای اولین بار در زندگیم، اونقدر باد و آفتاب به موهای خیسم وزید و تابید تا خشک شد!! چه لذتی!