۱۳۸۸ دی ۳۰, چهارشنبه

انتظار تموم شد!!!

می دونید، اینکه بعدش چی می شه یه داستان دیگه ست. اینکه بالاخره 22 ماه و 5 روز انتظار برای گرفتن ویزای استرالیا تموم شده خودش یک موفقیت به حساب می یاد. دیروز اومد. خوش اومد! قدم روی سر من و همسر جان گذاشت. همسرجان به من نگفت که چی شده، فقط راه اوفتاد اومد خونه.( آخه من 2 هفته ست که دیگه از سرکار اومدم بیرون.) وقتی در رو وا کرد فهمیدم، اما بی اختیار دوست داشتم بپرسم تا بشنوم، آخه 22 ماه و 5 روز انتظار کشیده بودم تا بشنوم. فقط همدیگر رو بغل کردیم وگریه کردیم. معنی گریه من چی بود؟ این احساس رو هیچوقت تجربه نکرده بودم. خوشحالی، خوشحالی از اینکه بالاخره سرمایه گذاری دو سال و نیمه ما جواب داد. دو سال ونیم از بهترین سالهای عمرم رو دادم تا، بهم احترام بذارن، تا اونی که شایسته اش هستم رو به دست بیارم تا دیگه نصف آدم نباشم، تا توی خیابون به غیر از اخم و کج خلقی و بی ادبی، خوش رویی هم ببینم، تا حقوق ساده یک انسان رو داشته باشم. چه بهای سنگینی برای چه چیزهای ساده ای.....
پروردگار این شادی رو نصیب همه منتظران ویزا بکنه. دلچسب و شیرین، اونقدر که تا یادش می افتی نا خودآگاه لبخند می زنی یه لبخند واقعی.
از دیشب اونقدر دوستا و همکارا حرف های خوب ومثبت و دلگرم کننده بهم گفتن که فقط شنیدنش هم کلی به آدم روحیه می ده چه برسه به این که انجامش بدن. از همه شون ممنونم. برای من و همسر جان خوشحال شدن، برامون آرزو های خوب خوب کردن. الان توی ابرها دارم سیر می کنم.
ممنونم از همه دوستای خوبم که منو توی روزهای انتظار تحمل کردن و دلداری دادن.